سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ، خُنَک کردن جگر تفته را دوست دارد . هرکه جگری تفته را آب بنوشاند، چه [متعلّقبه] چارپایان باشد یا جز آن، خداوند، در آن روزی که سایه ایجز سایه او نیست، بر او سایه افکند . [.امام باقر علیه السلام]
با تشکر از انجمن آدولف هیتلر بزرگ

نویسنده: Tohid-G

 


دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 11:58 صبح

نویسنده: Tohid-G

                                            آدولف هیتلر

آدولف هیتلر رهبر افسانه ای رایش سوم را می توان بزرگترین مرد اروپا در کل تاریخ اروپا دانست. کسی که در جوانی خرج خود را با کشیدن نقاشی بدست آورده و سپس در جنگ جهانی اول به عنوان سرباز در ارتش آلمان خدمت کرد و پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم همانند هر آلمانی میهن پرست دیگری خشمگین شده و پس از همکاری با یک حزب با ارده ای نیرومند خود را به رهبری آلمان رساند و برای چند سال آلمان را در بهترین دوره ی تاریخ خود قرار داد.

آدولف هیتلر فرزند آلویز هیتلر در 20 آوریل 1889 در براناو ام این در اتریش- مجارستان چشم به جهان گشود. نام هیتلر را به گونه های مختلفی از جمله هیدلر، هویتلر و … تلفظ می شده است. پس از مرگ پدر و مادرش و عدم قبولی در آکادمی هنر های زیبا به آلمان رفت. هیتلر مدت ها بیکار بود و تنها از راه نقاشی پول بدست می آورد.
با آغاز جنگ جهانی اول آدولف هیتلر به ارتش آلمان و هنگ باواریا پیوست. او در نبرد های مختلفی در جبهه غرب شرکت کرد و به درجه ی سرجوخگی رسید. او در جنگ به عنوان امربر کار می کرد و از نظر همه امربر ها و افسران او سرباز بی باکی بود و هر زمان که برای انجام ماموریت به یک داوطلب نیاز بود او داوطلب می شد. او دو بار در جنگ مجروح و مدتی نیز کور بود و تا پایان جنگ بخاطر دلاوری هایش شش نشان جنگی دریافت کرد که نشان صلیب آهنین درجه یک را می توان مهم ترین آن ها دانست. نشانی که به کمتر سرجوخه ای داده می شد.

با شکست آلمان در جنگ جهانی اول (در سال 1918)  هیتلر به حزب کارگر پیوست و سپس با سخنرانی های آتشینش توانست تعداد اعضای حزب را بیشتر کند. بخاطر سخنرانی هایش به عنوان مسئول تبلیغات حزب منصوب شد و با وارد کردن همرزمانش به حزب آن را تا حد زیادی گسترش داد و سرانجام به رهبری حزب رسیده و نام حزب را به « ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» تغییر داد و پرچم صلیب شکسته را به عنوان پرچم حزب انتخاب نمود. پس از اینکه وی به رهبری حزب رسید با پشتیبانی ژنرال لودندورف ژنرال نامی آلمان در جنگ جهانی اول اقدام به یک کودتا در باواریا کرد اما در کودتا شکست خورده و در سال 1924 به زندان محکوم شد. او در دادگاه نطق آتشینی ایراد کرد که همه را به تحسین واداشت. هیتلر در زندان جلد اول کتاب معروفش نبرد من رو نوشت و نه ماه پس از حبس از زندان آزاد شد. کتاب نبرد من در آلمان از محبوبیت به سزایی برخوردار بود به طوری که پس از انجیل پرفروس ترین کتاب آلمان شد.
پس از آزادی از زندان هیتلر متوجه شد که باید به شیوه ی قانونی پیش برود. در نتیجه تا حد امکان فعالیت سازمان های نظامی حزب را کنترل کرد و مجددا فعالیت حزب را گسترش داد و سرانجام در سال 1933 به صدارت اعظمی آلمان رسید و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ در سال 1934 رسما پیشوا و صدراعظم آلمان شد.

هیتلر پس از قدرت یابی پیمان ورسای را آرام آرام لغو کرد. ارتش آلمان را از صد هزار نفر به سیصد هزار نفر گسترش داد و نیروی هوایی را در 1935 تاسیس کرد و طولی نکشید که آلمان را به یکی از بزرگترین قطب های نظامی و اقتصادی جهان کرد.

برخی از ویژگی های هیتلر:
هیتلر ویژگی های منحصر به فردی داشت. در مدرسه او در رشته تاریخ دانش آموزش قابلی بود و پس از آن در نقاشی و به ویژه معماری استعدادی از خود نشان داد. از ویژگی های منحصر به فرد او می توان اراده ی خارق العاده ی او را مثال زد. اراده ای که او را از خیابان های وین به نبرد های سخت فرانسه در جنگ جهانی اول و سپس به رهبری آلمان رساند. اراده ای که باعث شد حداقل برای مدتی کوتاه به اتحاد تمام سرزمین های آلمانی عمل جامه ی عمل بپوشاند. چنین رویدادی در تاریخ آلمان تنها در دوره هیتلر روی داد. هیتلر حیوانات را نیز بسیار دوست داشت و یک سگ به نام « بلوندی» هم داشت. زمانی که هیتلر به دیدن فیلم می پرداخت هنگام شکار یک حیوان در فیلم چشمانش را با دستانش می گرفت. زمانی که قناری کاخ صدارت اعظمی مرد هیتلر مدت ها ناراحت بود و برای قناری گریه می کرد. علاقه ی هیتلر به پول بسیار کم بود. او نه در جوانی که فقیر بود و نه در دوران صدارت اعظمی و رهبری خود به پول علاقه ای نشان نمی داد و حتی حقوق صدارت اعظمی خود را دریافت نمی کرد و تنها در آمدش پول حاصل از فروش کتاب نبرد من بود و اگر هم در ساختمان های مجلل زندگی می کرد نه بخاطر علاقه اش به پول بلکه بخاطر عظمت و بزرگی آلمان بود. هیتلر خود را سرباز می دانست و غذای ساده می خورد، نه سیگار می کشید و نه مشروب میاشامید و گوشت هم نمی خورد زیرا معتقد بود که گوشت انسان ها را مانند حیوانات وحشی می کند. نفرت هیتلر از سیگار به حدی بود که بار ها به این فکر می کرد که در جیره سربازان به جای سیگار به آن ها شکلات بدهد اما اطرافیانش با این کار مخالفت کردند. در مسئله دین هیتلر را می توان یک کاتولیک معتقد دانست. البته او مذهبی و متعصب نبود اما با توجه به آن چه از وی می دانیم وی به خدا و مذهب کاتولیک معتقد بود و البته علاقه ای هم به دین شینتو و اسلام داشت به طوری که در زمان وی برلین مرکز گروه های اسلامی ضد استعمار شده بود و حتی در اس اس یک لشگر اسلامی تاسیس شد. نفرت هیتلر از یهودی بسیار زیاد بود. هیتلر که خود از سربازان جبهه ی جنگ جهانی اول بود و چهار سال به سختی نبرد کرده بود یهودیان را دلیل شکست آلمان می دانست و معتقد بود یهودیان خود را آلمانی نمی دانند. هیتلر زمانی که زخمی شده بود و سفری به خاک آلمان کرد در نهایت تعجب دید که تقریبا تمام یهودیان منشی و تمام منشیان یهودی هستند و بر عکس در میدان نبرد کمتر یهودی دیده می شود. این وضع او را به قدری خشمگین کرد که تصمیم گرفت به جای استراحت فورا به جبهه بازگردد. علاوه بر اراده دلاوری هیتلر بر همگان آشکار است به طوری که برخی می گویند در جنگ جهانی اول چهار سرباز و به گفته ی برخی دیگر پانزده سرباز متفقین را در یک مرتبه اسیر کرد!!! هیتلر به داشتن زن و فرزند علاقه نداشت زیرا معتقد بود اگر زن و فرزند داشته باشد توجهش از سرزمینش آلمان منحرف می شود و باید ماموریت الهی خود را به پایان برساند. از ویژگی های بارز دیگر آدولف هیتلر عشق او به آلمان بود و در واقع او در عشق به آلمان فنا شده بود. همانند بعضی شاهان و دیکتاتور ها سرزمینش را برای خود نمی خواست بلکه بر عکس خود را برای سرزمینش می خواست. به همین دلیل زمانی که نیروهای شوروی در نزدیکی کاخ او بودند و فهمید که دیگر نمی توان پیروز شد با اوا براون ازدواج و سپس خودکشی کرد. با وجود اینکه پیش از خودکشی عده ی بسیار زیادی از او خواستند برلین را ترک کند اما او خود را یک سرباز می دانست و معتقد بود باید عقب نشینی نکرده و از دستور اطلاعت کند. در نتیجه تصمیم چون از نظر بدنی خود را بسیار ضعیف می دانست و قادر به گرفتن سلاح بدست و رزم با دشمن نبود خودکشی کرد. هیتلر با خودکشی خود ایمان به ناسیونال سوسیالیسم، اطاعت از دستور و جان دادن در راه میهن را نشان داد.

آدولف هیتلر
آدولف هیتلر و افرادش
آدولف هیتلر دوست حیوانات
آدولف هیتلر و کارگران

دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 11:20 صبح

نویسنده: Tohid-G

رایش سوم

رایش سوم به حکومت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 گفته می شود. واژه ی رایش در زبان آلمانی به معنای امپراتوری یا فرمانروایی است. رایش یکم به امپراتوری مقدس روم غربی و رایش دوم به حکومت پس از بیسمارک تا دوره جمهوری وایمار و رایش سوم به حکومت پس از جمهوری وایمار تا شکست آلمان در جنگ جهانی دوم گفته می شود.

رهبری رایش سوم را آدولف هیتلر رهبر حزب نازی در دست داشت. او پس از یک کودتا در سال 1924 به زندان محکوم شده بود و پس از آزادی به شیوه ی قانونی خود توانست حزب نازی را به قدرت رسانده و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ قدرت را به طور کامل در دست بگیرد. رایش سوم دارای یک حکومت دیکتاتوری ملی و تک حزبی و صد البته مردمی بود.

تا پیش از قدرت یابی رایش سوم یعنی در دوره جمهوری مردم آلمان در وضعیت بسیار سختی به سر می بردند و در وضعیت اقتصادی بسیار بدی قرار داشتند. بسیاری از جوانان آلمانی به سکس و مواد مخدر پناه برده یا کمونیست می شدند. عهدنامه ی ورسای که در نتیجه شکست آلمان در جنگ جهانی اول عقد شده بود اوضاع اقتصادی آلمان را کاملا فلج کرده بود. اما با روی کار آمدن هیتلر وی توانست با گردآوری نخبگان آلمان در رایش سوم وضعیت آلمان را در کمتر از چهار سال کاملا دگرگون کند. وی قرارداد ورسای را که ارتش و نیروی دریایی آلمان را کوچک کرده و حق داشتن نیروی هوایی، نیروی زرهی و زیردریایی از آلمان را داشت در نهایت شجاعت زیر پا گذاشت و مناطق از دست رفته ی آلمان در جنگ جهانی اول را بدون خونریزی و جنگ و از طریق سیاسی به آلمان بازگرداند که مهم ترین آن اتریش بود. تمام مردم این سرزمین ها از پیوستن سرزمینشان به رایش سوم خرسند بودند. پس از اتریش برای آلمانی ها مهم ترین منطقه دانتسیگ و دالان لهستانی بود که سرزمین آلمان را به دو تکه تقسیم کرده و پس از جنگ جهانی اول ضمیمه لهستان شده بود. اما اینبار تسخیر منطقه بدون خونریزی انجام نشد و با لجبازی لهستان که پشتیبانی کامل بریتانیا و فرانسه را هم بدست آورده بود جنگ جهانی دوم روی داد و پس از چند سال نبرد خونین رایش سوم سرانجام سقوط کرد.

رایش سوم با وجود اینکه یک دارای یک سیستم دیکتاتوری بود اما کامل مورد پشتیبانی مردم بود و این دیکتاتور (هیتلر) را خود مردم بر سر کار گذاشته و با جان و دل از او پشتیبانی می کردند. در رایش سوم یهودیان و مارکسیست ها خطرناک ترین افراد حساب می شدند چنانکه هیتلر معتقد بود یهودی و مارکسیست مانند دو طاعون کشنده ای است که یکی قلب و دیگری مغز را تسخیر می کند. در نتیجه فعالیت ضد یهودی در رایش سوم بسیار زیاد بود.
مهم ترین مسئله در رایش سوم اتحاد تمام سرزمین های آلمانی نشین بود. اگر چه رایش سوم نابود شد اما این مسئله که در آن زمان آرزوی ده ها میلیون آلمانی میهن پرست بود برای مدت کوتاهی به حقیقت پیوست. همچنین مسئله فضای حیاتی از مسائل مهم دیگر برای آلمانی بود و نازی ها معتقد بودند اگر به سرزمین های بیشتر دست پیدا نکنند نابود خواهند شد. اگر چه بی رحمانه به نظر می آید اما در کجای دنیا سرزمینی را به کسی به رایگان بخشیده اند و در کجا دنیا سرزمینی بدون جنگ و خونریزی تصرف شده است؟

رایش سوم از نظر سیاست خارجی نیز مرکز کمیته های ملی گوناگون بود. کمیته های ملی مختلف از سرزمین های شوروی از جمله ارمنستان، اذربایجان، اوکراین و ... در آلمان فعالیت می کردند. هندی ها در جنگ جهانی دوم در آلمان دارای تشکیلات خاصی بودند. به علاوه شیوه ی نظارت رایش سوم هرگز همانند استعمارگران نبود و در رایش سوم سرزمین های اشغال شده از نظر فرهنگ و رسوم قومی آزاد بودند. برای مثال بر عکس شوروی که در تاجیکستان کوشش داشت زبان و فرهنگ پارسی را نابود کند و بی خدایی در شوروی ترویج دهد در سرزمین های تحت اشغال رایش، آلمانی ها از فرهنگ و اعتقادات مردم پشتیبانی می کردند و در هر کجا که یک یگان خارجی ساخته می شد نماد ملی و مورد حمایت آن مردم در کنار پرچم رایش سوم قرار می گرفت که از جمله می توان به اس اس های بوسنی با پرچم شمشیر هلالی و یا اس اس های آلبانی با که با نام « اسکندربرگ» (قهرمان ملی آلبانی) فعالیت می کردند اشار داشت. 

عده ای معتقدند که در رایش سوم نسل کشی در ابعاد گسترده وجود داشته است اما وقتی ما به دیگر ابعاد موضوع نگاه می کنیم می بینیم که در ارتش رایش سوم و در بخش خارجی آن حدود دو میلیون غیر آلمانی وجود داشته است که نزدیک به یک میلیون نفر از آن ها از سرزمین های شرق اروپا بوده اند. به علاوه هیچ مدرک معتبری جز چهار عکس و نوشته و دو شاهد دون پایه وجود ندارد!!! چهار عکس را می توان به راحتی و حتی با یک جاعل تازه کار جعل کرد و سند هم که پس از پیروزی به راحتی ساخته می شود و پیدا کردن دو شاهد با زور، حیله، شکنجه یا رشوه نیز آسان است. رایش سوم تنها در پی پدافند و پاسداری از نژاد آلمانی بود نه کشتار سایر نژاد ها.

نقشه رایش سوم پیش از حمله به لهستان، در این نقشه به راحتی می توان درک کرد که عهدنامه ورسای چگونه آلمان را به دو قسمت تقسیم کرده بود و بخشی از آلمان را به لهستان واگذار کرده بود. مطمئنا حمله ی آلمان به لهستان یک حمله ی منطقی بود و این حق آلمان بود که سرزمینی را که در آن آلمانی نژادان زندگی می کردند و فرهنگ آلمانی داشت و مدت ها به کشور آلمان تعلق داشت مجددا پس بگیرند

دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 11:17 صبح

نویسنده: Tohid-G

ورماخت (نیروی مسلح آلمان)

ورماخت (Wehrmacht ) که به صورت تحت اللفظی « نیروی دفاعی» خوانده می شود از سال 1935 تا سال 1945 با نام « نیروهای مسلح آلمان» فعالیت کرد. نیروهای مسلح آلمان شامل « ارتش» (Heer )، نیروی دریایی (Kriegsmarine ) و نیروی هوایی (Luftwaffe )  می شد. سازمان وافن اس اس () نیز که زیر نظر هاینریش هیملر در میدان نبرد تحت فرماندهی سرفرماندهی نیروهای مسلح (OKW ) و سرفرماندهی ارتش (OKH ) قرار داشت.

سرفرماندهی ورماخت (سرفرماندهی نیروهای مسلح آلمان) سه سرفرماندهی دیگر را زیر نظر داشت: سرفرماندهی ارتش سرفرماندهی (OKH )، نیروی دریایی (OKM )، و سرفرماندهی نیروی هوایی (OKL ) که هر یک مستقل از دیگری فعالیت می کرد.

ریاست سرفرماندهی کل ورماخت از سال 1938 تا پایان جنگ جهانی دوم (سال 1945) بر عهده فیلدمارشال ویلهم کایتل بود و ریاست بخش عملیاتی سرفرماندهی را ژنرال سپهبد آلفرد یودل بر عهده داشت.

نشان عقاب ورماخت که بر روی کلاه خود قرار می گیرد و نشان صلیب ویژه ورماخت
پرچم فرماندهی کل ورخامت از 1935 تا 1938
سمت راست: فیلد مارشال ویلهم کایتل رئیس سرفرماندهی کل ورماخت و ژنرال سپهبد یودل رئیس بخش عملیاتی سر فرماندهی

 


دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 10:59 صبح

نویسنده: Tohid-G

جنگ جهانی دوم

تاریخ رسمی آغاز جنگ جهانی دوم حمله ی آلمان در یکم سپتامبر 1939 به لهستان است. اگر چه برخی مورخان آغاز جنگ جهانی دوم را جنگ های ژاپن و چین می دانند که عملا از سال 1931 آغاز شد و از سال 1937 شدت گرفت. همچنین نبرد داخلی اسپانیا که میان میهن پرستان و جمهوری خواهان بود را می توان مقدمه ی آغاز جنگ در اروپا دانست.
پس از قدرت یابی موسولینی و هیتلر در اروپا نبرد داخلی اسپانیا نیز آغاز شد که در یک طرف فاشیست ها و میهن پرستان و در طرف دیگر کمونیست ها و جمهوری خواهان قرار داشتند. این جنگ را می توان مقدمه ی جنگ جهانی دوم دانست. در این نبرد شوروی و همینطور کشور های غربی با ارسال کمک های مالی و نظامی از جمهوری خواهان اسپانیا حمایت کردند و در مقابل آلمان و ایتالیا با فرستادن یگان های نظامی فاشیست های اسپانیا تحت فرماندهی ژنرال فرانکو را یاری کردند. سرانجام این جنگ با پیروزی میهن پرستان اسپانیا به پایان رسید. لژیون آلمانی کرکس که بیشتر متشکل از افراد لوفت وافه (نیروی هوایی) بود تاثیر بسیار زیادی در این پیروزی داشت.
حمله به لهستان
با آغاز حمله ی ارتش آلمان نازی به لهستان جنگ جهانی دوم عملا آغاز شد. البته دلیل هیتلر برای حمله به لهستان کاملا قانع کننده بود زیرا لهستان بر پایه عهدنامه ی ظالمانه ی ورسای خاک آلمان را به دو قسمت تقسیم کرده بود به طوری که مسافرت زمینی درون کشوری از آلمان به پروس شرقی (از ایالات آلمان) وجود نداشت و آلمانی ها برای مسافرت به پروس شرقی مجبور بودند از خاک لهستان بگذرند که به زور از آلمانی ها گرفته شده بود. به علاوه اقلیت آلمانی مقیم لهستان به شدت مورد ظلم دولت لهستان واقع شده بودند و از آلمان نازی درخواست کمک می کردند. به علاوه سازمان های فرهنگی آلمانی مقیم لهستان مورد حمله ی لهستانی ها واقع شد. در نتیجه که در سال 1939 قوی ترین نیروی زمینی عصر خود را داشت و مطمئنا نمی توانست اینگونه کشورش را تحقیر شده ببینید با شوروی به یک توافق رسید که لهستان را به دو قسمت تقسیم کنند و سپس در سپتامبر 1939 دستور حمله به لهستان را صادر کرد. در این حمله ارتش اسلواکی در کنار ارتش آلمان قرار داشت. ظرف چند روز اول نیروی هوایی و سپس ارتش لهستان کاملا از هم پاشید و پس از یک ماه نبرد سخت لهستان را وادار به تسلیم کرد. شوروی نیز در اواسط سپتامبر از سمت شرق به لهستان هجوم برده بود. با آغاز حمله ی آلمان به لهستان، دول بریتانیا و فرانسه و نوکرانشان به آلمان اعلان جنگ دادند. البته پس از تسخیر لهستان توسط ارتش آلمان هیتلر پیشنهاد صلحی به بریتانیا و فرانسه داد زیرا بزرگترین هدف هیتلر توجه به شرق و نابودی کمونیسم بین الملل بود. اما بریتانیا و فرانسه که بیشتر از آلمانی ها خواستار جنگ بودند پیشنهاد صلح هیتلر را رد کردند.
نبرد در غرب
پس از پیروزی در لهستان برای چند ماه نبرد های زمینی پایان یافت تا اینکه آلمان نازی متوجه شد که متفقین قصد حمله به نروژ و دانمارک و تسخیر این مناطق را دارند. در نتیجه ارتش آلمان برای مقابله با این حرکت متفقین، پیش دستی کرده و در ماه آوریل 1940 دانمارک و نروژ را تسخیر کرد. در این میان چندین نبرد دریایی میان آلمان و متفقین و چندین نبرد کوچک زمینی نیز روی داد. تسخیر دانمارک و نروژ یک پیروزی بزرگ دیگر برای آلمانی ها بود و طولی نکشید که آلمان در ماه می 1940 به فرانسه هم حمله کرد. اگر چه ماه ها طرفین در خطوط مرزی آلمان با غرب در حالت آماده باش بودند اما عملیات زمینی قابل توجهی روی نداد تا اینکه سرانجام ارتش آلمان نازی با یک عملیات ناگهانی حمله به بلژیک و هلند (که در عمل متحد بریتانیا و فرانسه بودند) و شمال فرانسه را آغاز کرد. فرانسوی ها هرگز فکر چنین عملیاتی را نمی کردند و گمان می کردند حمله ی آلمانی ها به خط ماژینو (دیوار دفاعی فرانسه) که آن را شکست ناپدیر می دانستند انجام خواهد شد. در نتیجه نیروهای فرانسوی ها در سرتاسر خط ماژینو تمرکز داشتند غافلگیر شدند. ارتش آلمان توانست ظرف یک ماه ارتش فرانسه را تار و مار کند و دولت جدید فرانسه به ریاست مارشال پتن را وادار به صلح نماید. در نتیجه منطقه ای در جنوب فرانسه به صورت کاملا خودمختار و فرانسوی باقی ماند. بخش بسیار کوچکی از فرانسه نیز تحت نظارت ایتالیا در آمد. یکی از مهم ترین بخش ها در حمله به فرانسه نبرد دونکرک بود که طی آن بیش از 300.000 سرباز بریتانیایی و فرانسوی گریختند و از مرگ یا اسارت توسط ارتش آلمان نجات پیدا کردند.
نبرد بالکان
پس از پیروزی در غرب نیروهای آلمانی آماده حمله به بریتانیا می شدند اما زمانی که هیتلر متوجه شد قادر به برتری هوایی و دریایی بر بریتانیا نیست از حمله به بریتانیا صرف نظر کرد. هیتلر به فکر عملیات در شمال افریقا و کشاندن ژنرال فرانکو به اتحاد محور (اتحاد ایتالیا، آلمان و ژاپن) هم افتاد اما دریاسالار کاناریس رئیس سازمان جاسوسی نظامی آلمان که در واقع جاسوس بریتانیایی ها بود به جای وادار کردن فرانکو در پیوستن به اتحاد محور او را از جنگ باز داشت!!!
در این وضع هیتلر که بریتانیا را عملا شکست خورده می دید و در عین حال نتوانست بریتانیا را وادار به تسلیم یا صلح کند به فکر حمله شوروی افتاد. زیرا هیتلر معتقد بود تنها امید بریتانیا به شوروی است و چنانچه شوروی نابود شود یکسره ساختن کار بریتانیا هم آسان می شد و بریتانیا وادار به صلح خواهد شد. اما پیش از حمله به شوروی هیتلر ناچار شد کار بالکان را هم یکسره کند. زیرا در بالکان ارتش ایتالیا که به یونان حمله کرده بود از ارتش این کشور شکست خورده و به آلبانی عقب نشینی کرده بود و در همین حال در یوگوسلاوی یک دولت ضد آلمانی روی کار آمده بود. در نتیجه ارتش آلمان نیمه ی اول سال 1941 را مشغول عملیات در بالکان بود و طی عملیات هایی ارتش یونان و یوگوسلاوی را شکست داد. دفاع دلیرانه ی ارتش یونان به قدری هیتلر را شگفت زده کرد که پس از شکست و تسلیم ارتش یونان هیتلر در نهایت جوانمردی به افسران یونانی اجازه داد که سلاح های خود را همراه خود داشته باشند. در نبرد های بالکان هیتلر توانست ضربات سخت دیگری بر قوای بریتانیا وارد کند و همچنین یکی از بزرگترین عملیات های هوابرد در تاریخ جنگ جهانی دوم توسط ارتش آلمان با فتح جزیره کرت انجام شد که همه را شگفت زده کرد.
عملیات بارباروسا
پس از پیروزی در بالکان هیتلر در 22 ژوئن 1941 دستور حمله به شرق را صادر کرد. بنابراین ارتش آلمان تهاجم گسترده ای را به شرق آغاز کرد. در این تهاجم بزرگ بسیاری از کشور های مختلف در کنار ارتش آلمان قرار گرفتند که از جمله می توان به رومانی، مجارستان، ایتالیا و فنلاند (که مدتی پیش مورد تهاجم شوروی قرار گرفته بود) اشاره داشت.
تهاجم ارتش آلمان بسیار پر سرعت بود. اگر چه این تهاجم آنچنان سرعت نداشت که هیتلر انتظار داشت اما همه را غافلگیر کرد و طی چند ماه اول جنگ میلیون ها نفر به اسارت ارتش آلمان در آمدند. بسیاری از مردم ملل تحت سلطه ی شوروی که از حکومت کمونیستی رنج بسیار زیاد دیده بودند به استقبال ارتش آلمان آمدند. نیروهای آلمانی توانستند طی چند ماه اول لنینگراد را محاصره و کیف را تسخیر کرده و به دروازه های مسکو برسند. با این وجود به دلیل سرمای زیاد و همینطور رسیدن تجهیزات کمکی از طرف متفقین از طریق ایران به شوروی نیروهای ارتش سرخ (ارتش شوروی) توانستند مقاومت کنند. بنابراین هیتلر ناچار شد تا پایان زمستان صبر کند. در این زمان هیتلر متوجه شد که چنانچه مسکو را هم تصرف کند باز باید نبرد در مناطق دیگر روسیه را ادامه دهد. اما چنانچه در فصل گرما به قفقاز و استالینگراد که از نظر اقتصادی اهمیت بسیار زیادی داشتند حمله کند تسخیر مسکو نیز خود به خود امکان پذیر است.
شمال افریقا
در همان حال که نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) در بالکان به عملیات جنگی می پرداختند در شمال افریقا نیز شکست های ارتش ایتالیا هیتلر را مجبور کرد که به متحدش کمک کند. در نتیجه یک ژنرال زرهی به نام اروین رومل که موفقیت های قابل توجهی در نبرد فرانسه کسب کرده بود به فرماندهی یک سپاه صحرایی به نام « سپاه افریقای آلمانی» منصوب شده و به شمال افریقا فرستاده شد. پیش از رسیدن سپاه رومل به افریقا، نیروهای ایتالیایی سرزمین های خود در افریقای شرقی را کاملا از دست داده بودند و در افریقای شمالی نیز دچار شکست های بسیار شده و اسیرای زیادی به بریتانیایی ها داده بودند. ورود نیروهای آلمانی در شمال افریقا تنها توانست ارتش ایتالیا را از شکست کامل نجات دهد. البته رومل توانست با وجود کمبود نفرات، کمبود تانک و سوخت و همینطور کمبود پشتیبانی هوایی نسبت به نیروهای بریتانیایی پیروزی های بزرگی کسب کند و بار ها قوای بریتانیایی را در حدود مصر و لیبی شکست داد اما هرگز نتوانست مصر را تصرف کرده و وارد قاهره شود و در سال 1941 رومل از لیبی پیشروی هایی را به سوی مصر انجام داد اما با شکست مواجه شد و در نبرد های بزرگتری که از ژوئیه 1942 آغاز شد در داخل مصر پیشروی قابل توجهی کرد اما در منطقه العلمین به دلیل بیشتر بودن نفرات، تانک ها، تجهیزات و پشتیبانی هوایی دشمن شکست خورده و ناچار عقب نشینی کرد. عقب نشینی وی همراه با حملات متفقین به الجزایر و مراکش بود. در نتیجه نیروهای محور در افریقا به تونس عقب نشینی کردند و از دو طرف منگنه و سرانجام در می 1945 حدود 250.000 سرباز آلمانی ها و ایتالیایی تسلیم شدند. تسلیم نیروهای محور در این منطقه نه تنها باعث از دست رفتن بخش قابل توجهی از قدرت انسانی آنها شد بلکه از نظر استراتژیک آلمانی ها شمال افریقا را هم از دست دادند. از بین رفتن نیروهای محور در شمال افریقا چند ماه پس از شکست های شدید آلمان در جبهه شوروی بود که وضعیت نیروهای محور را بسیار خراب کرد.
استالینگراد و قفقاز
با پایان زمستان تهاجم آلمان به قفقاز آغاز شد. اگر چه بسیاری از ژنرال ها معتقد بودند باید نخست مسکو را تصرف کرد اما به دلیلی که گفته شد تصرف استالینگراد نسبت به تصرف مسکو صحیح تر بود. بنابراین ارتش آلمان طی یک تهاجم تابستانی جدید توانست پیشروی قابل توجهی کرده و قفقاز شمالی را تصرف کند. سربازان ارتش آلمان توانستند پرچم صلیب شکسته را بر فراز بلند ترین کوه قفقاز نصب کنند.  اما با توجه به وضعیت کوهستانی منطقه و همینطور سخت شدن نبرد در استالینگراد ارتش آلمان نتوانست به قفقاز جنوبی پیشروی کند. به علاوه بسیاری از طرح های عملیات های ارتش آلمان توسط جاسوسان و خائنین ارتش آلمان در اختیار شوروی قرار می گرفت و به همین دلیل بود که بسیاری از حملات ارتش آلمان در قفقاز و استالینگراد و سپس خارکوف و کورسک دفع شد.
نبرد سخت و خانه به خانه در استالینگراد توسط ارتش ششم آلمان به فرماندهی ژنرال پاولوس آغاز شد. تقریبا تا ماه سپتامبر 1942 پیشروی با آلمانی ها بود اما با آغاز ماه اکتبر و شروع سرما پیشروی آلمانی ها تقریبا متوقف شد و از ماه نوامبر 1942 تا ژانویه 1943 ارتش آلمان در محاصره افتاده و در خطر تار و مار شدن بود. ژنرال پاولوس پیش از آن از هیتلر درخواست اجازه عقب نشینی کرده بود اما هیتلر این درخواست را رد کرد زیرا عقب نشینی ارتش ششم از استالینگراد تمامی خطوط آلمان را با خطر شدید روبرو می ساخت زیرا ارتش آلمان در استالینگراد چند صد هزار سرباز ارتش شوروی را میخکوب کرده بود. در ماه ژانویه 1943 هیتلر ژنرال پاولوس را به درجه ی فیلد مارشالی رساند که بالاترین درجه ی نظامی در ارتش آلمان بود. دلیل ارتقای ژنرال پاولوس به درجه ی فیلد مارشالی این بود که در تاریخ نظامی آلمان هیچ فیلد مارشال آلمانی اسیر دشمن نشده بود و هیتلر قصد داشت با این کار پاولوس را از تسلیم شدن و اسارت منع کند اما ژنرال پاولوس که بی غیرت تر از این حرف ها بود در 2 فوریه 1943 یعنی تنها چند روز پس از ارتقایش به درجه ی فیلد مارشالی ارتش ششم آلمان را تسلیم ارتش سرخ کرد و خود بلافاصله با کمونیست ها همدست شده و کمیته آلمان آزاد را اعلام نمود!!! در چنین شرایطی وضعیت آلمان بسیار وخیم شد و سربازان آلمانی در قفقاز که در خطر محاصره قرار گرفته بودند به سرعت این منطقه را تخلیه کردند.
آغاز شکست ها
پس از شکست در جبهه ی شرق و شمال افریقا ارتش آلمان دیگر تهاجم بزرگ قابل توجهی را مانند سال های پیش انجام نداد و می توان تنها عملیات بزرگ آلمانی ها را در نبرد های خارکوف و کورسک دانست که بر طبق برخی گفته ها شوروی از تمام برنامه های آلمان در این جبهه ها خبر داشت و در نتیجه توانست حملات ارتش آلمان را دفع کند. شکست آلمانی ها در کورسک تفاوت چندانی با شکست آن ها در استالینگراد نداشت و هر دو شکست ضربات مهلکی به آلمان وارد آورد. نبرد کورسک به نام نبرد تانک ها لقب گرفت. با شکست آلمانی ها در خارکوف و کورسک و همینطور پیشروی متفقین در جنوب ایتالیا و بازداشت موسولینی رهبر ایتالیا توسط پادشاه آن کشور وضعیت آلمان بسیار بدتر از پیش شد. البته هیتلر توانست یک دسته از کماندوهای اس اس خود را تحت فرماندهی اوتو اسکورتسنی برای آزاد سازی موسولینی فرستاد. این کماندو ها توانستند بدون تلفات موسولینی را از زندان آزاد کنند. این عملیات را بی شک می توان بزرگترین عملیات کماندویی در طول جنگ جهانی دوم دانست. انجام این عملیات همه را شگفت زده کرده و از نظر روانی برای آلمانی ها مثبت بود. پادشاه ایتالیا با بازداشت موسولینی تقریبا با متفقین با سازش رسیده بود اما آلمانی ها فورا شمال ایتالیا را تسخیر کرده و نیروهای ایتالیایی را خلع سلاح کردند. مارشال کسلرینگ فرمانده نیروهای آلمانی در ایتالیا توانست ماه ها جلوی پیشروی متفقین را بگیرد. با این وجود شکست در نبرد های شرق، شمال افریقا، و وضعیت وخیم در ایتالیا خبر از روز های سختی می داد. تقریبا آلمان در این زمان بخش عمده سربازان با تجربه و وفادار، نیروی زرهی و نیروی هوایی خود را از دست داده بود.
شکست در غرب
وضعیت وخیم نیروهای آلمانی با حمله ی متفقین به شمال فرانسه بدتر شد. قوای متفقین در 6 ژوئن 1944 به شمال فرانسه حمله کردند و طی مدتی اندک موقعیت خود در فرانسه را تثبیت کرده و پیشروی را ادامه دادند. تقریبا تا پایان سال پاریس و سایر بخش های فرانسه بدست نیروهای متفقین افتادند. در همین زمان تعداد از افسران خائن آلمانی اقدام به ترور هیتلر کردند. سرهنگ فن شتاوفن برگ برجسته ترین شخص این عهده بود که بخاطر از دست رفتن یک چشم و دستش نزد هیتلر از احترام بالایی برخوردار بود و می توانست با هیتلر دیدار کند. او در جلسه ای که هیتلر با افسرانش ترتیب داده بود شرکت کرده و کیف حاوی بمب را در کنار هیتلر قرار داد و دو دقیقه پیش از زمان انفجار محل را ترک کرد. اما یکی از افسران که کیف را مزاحم می دید جای آن را کمی تغییر داد و همین جان هیتلر را نجات داد. زیرا انهدام این بمب به همه آسیب زد به جز هیتلر! البته در این میان هیتلر دچار مجروحیت شد اما زنده ماندن وی سبب شد که به ادامه ی نبرد امیدوار شود. اکنون شتاوفنبرگ از نظر هیتلر و بسیاری از افراد با منطق نه تنها یک خائن، بلکه یک ترسو بود. زیرا چنانچه وی ترسو نبود و قصد داشت تا پای جان در راه هدفش فعالیت کند ا لحظه ی انفجار نزد هیتلر می ماند تا از انفجار بمب مطمئن شود اما وی از ترس مرگ فرار کرد. این عده از خائنین بعد ها توسط متفقین به افراد میهن پرست بدل شدند و از آن ها بت های میهن پرستی ساخته شد در حالی که این عده افراد سودجویی بودند که قصد داشتند در چنین موقعیتی خود به مناصب دولت و نیروهای مسلح آلمان را بدست بیاورند. این سوقصد به جان هیتلر توسط تعدادی از افسران میهن پرست، دلیر و وفادار به هیتلر سرکوب شد و افراد خائن مجازات شدند. رومل نیز ظاهرا در این عملیات شرکت داشته است و او نیز به همین دلیل محکوم به مرگ شد با این وجود بخاطر خدماتش در شمال افریقا هیتلر به او سم داد تا خود با آن خودکشی کند و رومل نیز چنین کرد.
در این زمان هیتلر به فکر افتاد که آخرین شانس خود را امتحان کند و وقایع سال 1940 (حمله به غرب) را مجددا تکرار نماید. در نتیجه با بخش قابل توجهی از قوای زرهی و هوایی خود را در غرب گرد آورده و عملیات تهاجمی جدیدی را تحت نام « عملیات سیمرغ» به غرب انجام داد که اگر چه در ابتدا موفقیت هایی را در پی داشت اما در نهایت شکست خورد و پس از آن ارتش آلمان ناچار به عقب نشینی شد.
نبرد برلین
در جبهه ی شرق نیز نیروهای شوروی به برلین رسیده و نبرد سخت در برلین جریان داشت. تقریبا از سربازان قدیمی ارتش آلمان کمتر کسی مانده بود و نبرد برلین را بازماندگان ارتش و اس اس با اعضای سازمان جوانان هیتلری و پسر بچه های دوازده سیزده ساله و پیرمردان بازنشسته که خود داوطلبان پیوستن به ارتش شده بودند و همینطور افراد معلول جنگی که با یک دست سلاح گرفته بودند ادامه پیدا می کرد. این ها که آخرین مدافعان رایش بودند که با هر آنچه که بدست می آوردند در برابر ارتش سرخ (ارتش شوروی) مقاومت می کردند. در بعضی موارد سربازان و جوانان از جان گذشته ی آلمانی به میان انبوه تانک های روسی می پریدند و این وضع سبب می شد که تانک های روسی هنگام هدف گرفتن سربازان آلمانی به خود نیز ضربه بزنند. با این وجود برتری کامل توپخانه، پشتیبانی هوایی نیرومند، نیروی انبوه زرهی و شمار بسیار بیشتر نفرات نیروهای شوروی سبب شد که ارتش آلمان نتواند بیش از این مقاومت کند. در نتیجه هیتلر در آخرین روز ماه آوریل ازدواج و سپس خودکشی کرد و دریاسالار دونیتس فرمانده نیروی دریایی آلمان را به عنوان رئیس دولت و دکتر گوبلز را به صدارت اعظمی گمارد. سرانجام ارتش آلمان در 8 می تسلیم شد و جنگ جهانی دوم رسما به پایان رسید.

نقشه جبهه شرق آلمان
هواپیمای شتوکای آلمانی هنگام بمباران
تیربارچی آلمانی
گروه ارتش دوم زرهی آلمان در اوکراین
ارتش پنجم زرهی آلمان نزدیک مسکو
نیروهای کمکی ورزیده شوروی که از سیبری برای دفاع از مسکو فرستاده شده اند
نیروهای پیاده موتوریزه شوروی در یونیفورم استتاری زمستانی
نبرد های خیابانی در استالینگراد
سربازان آلمانی
پیش از نبرد کورسک
نیروهای زرهی روس در حال حمله
لشگر زرهی آلمان در حدود کورسک
نیروهای پیاده موتوریزه روس در نبرد
سربازان آلمانی که اسیر روس ها شده اند


دوشنبه 87 اردیبهشت 2 ساعت 10:46 صبح

<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
انجمن آدولف هیتلر بزرگ
[عناوین آرشیوشده]
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

29567: کل بازدید

1 :بازدید امروز

0 :بازدید دیروز

 RSS 

آرشیو
درباره خودم
لوگوی خودم
با تشکر از انجمن آدولف هیتلر بزرگ
حضور و غیاب
اشتراک